غسل کردن. غسل زدن. اغتسال. تغسل. رجوع به غسل شود: چیزی نیافتم که به آن یخ را شکنم و آب گیرم و غسل آرم. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 30). بر سر خود آب ریخت و ایستاده غسل آورد. (انیس الطالبین ایضاً ص 116). نتوانستم که آب گرم سازم و غسل آرم. (انیس الطالبین ایضاً ص 127)
غسل کردن. غسل زدن. اغتسال. تغسل. رجوع به غسل شود: چیزی نیافتم که به آن یخ را شکنم و آب گیرم و غسل آرم. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 30). بر سر خود آب ریخت و ایستاده غسل آورد. (انیس الطالبین ایضاً ص 116). نتوانستم که آب گرم سازم و غسل آرم. (انیس الطالبین ایضاً ص 127)