جدول جو
جدول جو

معنی مثل آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

مثل آوردن(زَدَ)
مثل زدن. مثل ذکر کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثل نقل کردن: تمثیل، مثل آوردن. (منتهی الارب). و رجوع به مثل زدن شود
لغت نامه دهخدا
مثل آوردن
داستان زدن یکی داستان زد سوار دلیر که رو به چه سنجد به چنگال شیر (فردوسی) نقل کردن مثل مثل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
مثل آوردن((~. وَ دَ))
نقل کردن، مثل زدن
تصویری از مثل آوردن
تصویر مثل آوردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمل آوردن
تصویر عمل آوردن
انجام دادن، اجرا کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
غسل کردن. غسل زدن. اغتسال. تغسل. رجوع به غسل شود: چیزی نیافتم که به آن یخ را شکنم و آب گیرم و غسل آرم. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 30). بر سر خود آب ریخت و ایستاده غسل آورد. (انیس الطالبین ایضاً ص 116). نتوانستم که آب گرم سازم و غسل آرم. (انیس الطالبین ایضاً ص 127)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
ایجاد حال و سرخوشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل آوردن
تصویر عمل آوردن
پزافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل آوردن
تصویر غسل آوردن
غسل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
داستانی کردن بر سر زبانها انداختن که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
((وَ دَ))
ایجاد حال و سرخوشی کردن
فرهنگ فارسی معین